گاهی جلوی آیینه می ایستم ... خودم را در آن می بینم...
دست روی شانه هایش می گذارم...
و می گویم:چـــــــه تحملی دارد دلت..
.
.
.دو رکعت گـــریهبرایِ خـــاطـره هـــایم . . یک قنـــوت ســکوتــبرایِ یـــادت . . دو سجـــده بی قـــراریبرایِ عشــقِ بربــــاد رفتــه . . یک تشـهدبرایِ مــــرگِ دلـم
.
.
.
آرام تر تکانش دهید ...
مرگ مغزی شده ...
باید زودتر دفن شود ...
چیزی برای اهدا هم ندارد ...
احساسم است ...
تا همین دیروز زنده بود ...
خودم دیدم ...
کسی لهش کرد و رفت ...!!!